خسته ام، جسمی بیشتر. به خاطر شلوغی ها کل کلاس های این هفته ام کنسل شد. امروز صبح یک مصاحبه کاری تو فیلد زبان داشتم و نرفتم بنا به چندین دلیل منطقی که جای گفتن نداره، مثلا پر بودن برنامه هام تا خرخره و یا سرعت اینترنت افتضاحی که کورس های آنلاین رو نابود میکنه. امروز پروسه رنگ کردن مو ۷ ساعت طول کشید،منظورم طیفِ صورتیه. حالا بماند مامانم کلی تهدید کرد که آبی نکن و کوتاه هم نکن. با مرورگر/موتور جستجو های دیگه ای مثل Edge / Opera/ Firefox اومدم. حالا سوالم اینه که وقتی برای به دست آوردن رضایت کسی که ماه های طولانی بهش فکر کردی تلاش میکنی چه اتفاقی میفته...
ادامه مطلب ...زیباتر از آهنگ Roses از Adam Lambert وجود داره؟ این بخش هاش رو دوست دارم...
امروز: صبح رفتم برای آزمایش خون کامل و اینها. چون یک سری مسائل پزشکی برام پیش اومده بود چند ماه پیش و این ضروری بود. خونِ منو کردن تو ۴ تا شیشه، جون نموند تو تنم. موقع تدریس انقدر چرت و پرت میگفتم و کلمه درست یادم نمیومد که داشتم خل میشدم و من با طرف مقابل روراستم، همونطور که از اون میپرسم مثلا روزش چطوری بوده خودمم توصیف میکنم طرف بفهمه با چه حالی اومدم در واقع. الانم اون آهنگ مورد علاقم رو گوش میدادم که تموم شد، blinding lights رو میگم...
ادامه مطلب ...امشب نمیخواستم چیزی بنویسم ولی انگار عادت کردم، روز خوبی نبود روز بدی هم نبود. شاید این پست محتوای خاصی نداره. ضعف جسمی شدید داشتم چون عملا 2 وعده ی غذاییم کامل حذف شده و اشتهام خیلی کم شده.حالا ماجرا چیه؟ فرض کنید من بعد از 4 سال بهترین استاد زبانم رو دیدم که همون موقع که میدیدمش استرس شدید می گرفتم و تپش قلب داشتم، 4 سال خودم رو آماده کرده بودم که اگر اینبار دیدمش رفتار طبیعی داشته باشم و شدیدا اوضاع عجیب پیش رفت.تصویر پایین دقیقا فیس 4 ساعت پیش من بود وقتی ایشون با بقیه حرف میزدن، اولش برای 5 ثانیه الکی به یک سری برگه نگاه می کردم که بگم مشغول هستم و چیزیم نیست و این 5 ثانیه 1 دقیقه طول کشید انگار، نهایتا صورتم رو عادی کردم...
[be careful, what you fucking wish for]
I suggest all of you to watch this damn movie by the way.
میگن به هر چیزی فکر کنی، همون میشه، واقعا؟ اینجوری که جالبه، دوست دارم. روز خاصی نبود. نیاز به یک سری اصلاحاتی دارم تو روتینم. موهام هنوز خیس هستن و فعلا سِرُم مو زدم. با یک دستم تایپ میکنم و با دست دیگم دارم آبرسان به صورتم میمالم. اینا بماند، نمیدونم چرا در طول روز و روشنایی توانایی نوشتن ندارم، ولی شب که میشه هر چیزی که به ذهنم بیاد رو راحت میتونم بگم. میگن دلتنگی ها توی شب بیشتره، عاشق شدن و بچه ساختن:) نه که توی روز نباشه ولی آدم ها توی شب احساسی تر هستن. خیلی وقت ها وقتی یک رابطه ای تموم میشه،اتفاقات عجیبی میفته، حالا الان میگید چرا انقدر درباره رابطه صحبت میکنم، ولی باید اینو بگم، تمام محل هایی که خاطره داشتید هم خراب میشه، این اتفاق دقیقا برای من افتاد. کافه ای که میرفتم تبدیل شده به صافکاری ماشین های لوکس، محلی که نصف شب ها از پشت پنجره میدیدمش تبدیل شده به کارواش و محلی که نقطه امن و تاریک بود و یک مهد کودک تعطیل شده وجود داشت، توسط یک شخص ثروتمند که نمایشگاه ماشین داره و معروفه تبدیل شده به یک مجتمع مسکونی. عجیب نیست؟انگار همه دارن بهت میگن باید فراموش کنی. حالا از اینها بگذریم، چیزی که در ادامه دارم مینویسم صرفا یک فانتزیه. توی واقعیت رابطهی من با این شخص قطعا هیچوقت واقعی نخواهد شد و طبق معمول، این چکه های بیمار گونهی منه که دربارش نوشتم،پیشنهاد نمیکنم به ادامه مطلب برید.
در واقع وقتی به کسی فکر می کنید در بیشتر مواقع اون شخص هم بهتون فکر میکنه. طبق معمول روی تختم هستم، دستمال مرطوب توی یکی از دستام مچاله شده و در حال تایپ کردنم. هنوز ریمل روی مژه هام مونده کمی. امروز روز سبکی بود چون دوتا از کلاس هام کنسل شد،(توسط خود شاگرد ها البته)،گویا کمبود کلسیم و حجوم مهمان از شهرستان باعث میشه افراد از روزمرگی بیفتن، پس قدر حال فعلیتون رو بدونید، به خاطر ایستادن زیاد، زانوی راستم مشکلاتی پیدا کرده انگار. امشب درباره چیزای زیادی صحبت می کنم، مثل همیشه. اینکه آیا وقتی درباره کسی که بهش نگاه می کنیم، حس خاصی و یا تصور متفاوتی داریم اون هم چنین چیزی رو درباره ما داره؟اگر اینطوری باشه خیلی جالبه که، من خوشم میاد. گلوم یک طوری شده که انگار توش شن یا رد خراش وجود داره.
در واقع من همیشه حرفی برای گفتن دارم. چون تا اونجایی که یادم میاد هیچوقت حوصله ام سر نرفته. میخواستم بگم قضیه چیه که why we should move on and why we cannot sometimes، آیا چیزی از ما کنده شده و به این خاطر عصبانی هستیم یا چیزی از طرف مقابلمون به ما سرایت کرده که دیگه اونی نیستیم که قبلا بودیم؟
به مرور زمان، افراد به اون چیزی/کسی که بدشون میاد شبیه میشن.دارم فیلم look both ways رو میبینم. اینم که به هر حال و بالاخره به مراد دلم رسیدم ، همون غروب جمعه ای که گفتم...
ادامه مطلب ...
هم ملانی مارتینز و هم بیلی آیلیش یک آهنگ با عنوان کپی کت دارن فکر کنم. امروز یکی بهم ایمیل زده و گفته یک وبلاگی تحت عنوان لیمو داره به شدت از سبک نوشتاری قدیمیت تقلید میکنه و دقیقا مثل قدیمِ تو کلی طرفدار دور خودش جمع کرده و حتی چارچوب وبلاگ مثل آخرین نوشته ها و آمار بازدید رو مثل تو در آورده! طرز نوشتن و بازی با کلمات تکراری و...
ادامه مطلب ...