از آبی تا خاکستری

هر آنچه که از من بود،هست و می‌شود.

از آبی تا خاکستری

هر آنچه که از من بود،هست و می‌شود.

چقدر بیکار... میتونین تو آکادمی من استخدام بشین

خسته ام، از کلمات خالی شدم، داشتم دو دقیقه پیش به شاگردم میگفتم که "امشب از اون شباییه که فک هام برای حرف زدن کار نمیکنن"، این یک کسالت مزمن از نظر فیزیکی و روانیه و دقیقا از سال 1399 توی من کاشته شده، من آرشیو سال 1398 و 1399 رو از اینجا پاک کردم و مدتی استراحت کردم و از 1400 شروع کردم. عصر با آتنا و یلدا تمرین داشتم، ذوق آتنا من رو زجر میده، باعث میشه از خودم بپرسم من چطور تا الان زنده ام؟ خیلی پیر شدم برای حس نوجوانیش، حتی اگر با این قضیه کنار بیام، بازم حرصم در میاد، یکی با 40 سال سن، هیچ اتفاقی تو زندگیش نیفتاده، جز درس و ازدواج و بچه دار شدن و یک روال عادی، وقتی جلوی اون میگم خسته ام و احساس پیری میکنم میگه: "وای تو که تازه اول جوونیته!"، بابا چی میگی، به خدا حوصله ندارم توضیح بدم به من چی گذشته، سختی و فشار 10 سال عمر امثال تو برای من توی یک فصل سال خلاصه میشه:)

  

یک کت مشکی پوشیدم که مخصوص قرار های رسمی و کاریه، امشب مصاحبه داشتم برای جذب مدرس، سطح B2، مصاحبه حضوری بود، بهش گفتم تو آموزشگاه چطوری کار میکنی و اون گفت که برای یک کلاس 1 ساعت و 45 دقیقه ای 75 هزارتومان میگیرم، من بهش گفتم که تو توی اسکایپ خواهی بود، برای یک کلاس 60 دقیقه ای، بهت 250 میدم، یک پسر 27 ساله بود، مهندسی عمران خونده بود و هیچ شغلی نداشت و میگفت پیدا نمیشه، از من پرسید جسارتا شما چند سالتون هست و گفتم چند میخوره که باشم؟ گفت 19 و 20، گفتم من که باهات قرارداد بستم این دروغ ها چیه؟ خندیدیم و گفت پشت تلفن فکر کردم 30 یا 33 اینها، ولی الان فکر میکنم 25 باشید و گفتم فکر هات زیاد هم بد نیستن، خلاصه که ببینم "تیام" تا سه ماه آینده چه عملکردی خواهد داشت.


خداروشکر که فردا دکترم رو میبینم و 45 دقیقه وقت دارم تا حرف بزنم، این روز 13 صفر هم از نظر من خرافه است، برید از ایلان ماسک و بیل گیتس بپرسید چی خریدن.

وای هر چقدر از احمق بودن این افراد توی بلاگ اسکای بگم کم گفتم، بلا نسبت همه ولی طرف اومده منو توی تلگرام پیدا کرده (احتمالا از کامنت های دیلی سعید)، و میگه تمام داستانی که گفتی با عقل جور در نمیاد و اینهمه از این دانشگاه به اون دانشگاه بودن و تو توهم نخبه بودن داری و اصلا دانشجو نیستی و با قوانین دانشگاهی آشنایی نداری که چنین چیزایی که ادعا کردی اصلا ممکن نیست، و من رو بلاک کرد، خیلی خندیدم، خب این رو برات اینجا میفرستم که ببینی، البته با پست های اخیر من در حال جق زدن هستی ولی خب: 


و یکی دیگه که اومده به من میگه چطور ممکنه با این زندگی آشفته سهمیه بدون کنکور بگیری و یا ارشدت خوب بشه و اینها همش دروغ هست، خب بفرمایید:

و کنکور:


قضیه من این بود که ذهنم همیشه دو قسمته، قسمتی در زجر و آشفتگی و قسمتی در کار کردن، درس خوندن و امتحان دادن، روز هایی هست که من از شدت سردرد میخوام بمیرم ولی میرم پشت سیستم برای تدریس، چون این ویژگی بزرگ شدنه، ادامه دادن و تحمل کردن، من فکر کنم همه اینجورین، ولی خیلی زیاد فشاری شدم که یکی گفت دارم دروغ میگم، تو قضیه درس هر کسی به من توهین کنه واقعا جرش میدم چون شوخی نیست، تحصیلات اولویت شماره 1 منه، حالا هر کسی میخواد هر چیزی بگه که فایده نداره و دکتراش هم بیکارن، این یک علاقه شخصیه، آتنا خیلی استرس داره که چرا نتایج نمیاد و کلی انرژی برای رفع استرس هاش گذاشتم، اگرچه منم دیشب خواب دیدم نتیجه ارشدم اومده و هیچ جایی قبول نشدم، خیلی بد حالم در این باره، خدایا کمک، اصلا حالم خوب نیست، کارای فارغ التحصیلیم گره خوردن و آینده ام نامعلومه.