از آبی تا خاکستری

از آبی تا خاکستری

هر آنچه که از من بود،هست و می‌شود.
از آبی تا خاکستری

از آبی تا خاکستری

هر آنچه که از من بود،هست و می‌شود.

اتفاقات عجیب

باورتون میشه تعریف کردن داستان اردیبهشت منو مریض کرده؟ آره، واقعا دارم میگم، از وقتی که برگشتم به نوشتن درد های عجیب توی بدنم حس کردم، دیگه دیروز اوجش بود، آتنا بهم زنگ زد و گفت " احساس نگرانی میکنم " و منم بهش گفتم که بیجا نبوده، دیروز خونه بود و من توی مسیر برگشت از دانشگاه، با اصرار خودشو رسوند بهم از یک جایی به بعد و من در حالی که از درد به به خودم میپیچیدم و انگار ستون فقراتم شکسته بود و لرز داشتم، یک تیر کشیدنی از دلم به استخونم میزد و برمی‌گشت سر جای اولش، سرم رو روی پاهاش فشار میدادم تا برسم، گریه میکردم و داستان برام مرور میشد، بهم میگفت ننویس، چرا مینویسی؟ چرا میخوای مرورش کنی؟ جوابی نداشتم. وضعیت گوارشی بهم ریخته و روده ملتهب، سردرد عجیب و حالت تهوع، روزای سختی رو دارم میگذرونم، شخص معتقدی به نظر نمیرسم ولی نیاز به دعا دارم.