ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
امروز یکمی شوکه بودم و خسته، ترسیده بودم، چون که دیگه دارم بی حس میشم، نسبت به درد، لذت، نسبت به ارزش زنده موندن، نسبت به پولی که در میارم، نسبت به آدم های جدید زندگیم، این بیحسی کامل یک بیماریه، نمیدونم چطوری درمانش کنم، داشتم امشب به دوستم این رو میگفتم:
"خیلی خستم. من تقریبا چیزی ازم نمونده،
میدونی،
احساسات و عواطف،
من یک کالبد تو خالی شدم که یک ذره عصاره تو وجودش هست،
گاهی ته نشین میشه،
از همون استفاده میکنه،
برای کسی که میخواد.
خیلی زیاد خالیم."